نوید آرامش



ذهنتان را بهینه کنید

تکنیک های ساده ای هستند که به کمک اونها می تونیم ذهن خودمون رو طوری تنظیم کنیم که در بهترین حالت خودش باشه. این کار مثل تنظیم موتور برای ماشین می مونه. اگه درست انجام بشه خود به خود تعدادی از مشکلاتمون ناپدید می شند و از رخ دادن مشکلات ریز و درشت زیادی در آینده جلوگیری خواهد شد. چون نمی خوام طولانی بشه مطلب، کوتاه و تیتر وار اون ها رو در ادامه براتون می شمارم. ولی فراموش نکنید که با وجود ظاهر ساده بعضی از این کارها، نتایجشون می تونه درخشان باشه. خصوصا اگه روزمره انجام بشه.

هرگز تاثیر کارهای کوچکی رو که هر روز انجام می دید رو دست کم نگیرید

 

روزتون رو با یک جمله الهام بخش آغاز کنید

جمله ای رو انتخاب کنید که برای شما الهام بخش باشه. چیزی که حالتون رو خوب می کنه و ذهن تون رو در وضعیت خوب و مثبت قرار می ده. از جمله های کلیشه ای و قشنگ تلگرامی و اینستاگرامی چیزی براتون حاصل نمی شه. با خودتون خلوت کنید. به گذشته تون فکر کنید. ببینید چه وقت هایی بهترین حالتون رو داشتید. خصوصیت های مشترک اون ها را پیدا کنید. یه ترکیب شخصی بسازید که براتون اون حال خوب رو زنده کنه. اصلا مهم نیست که ترکیبش چقدر ادبی و یا هنری باشه. مهم اینه که برای شما معنی داشته باشه. یادتون باشه این جمله مال شماست، پس تنها و تنها به خودتون ربط داره.

جمله بنجامین فرانکلین: ((امروز چه کار نیکی را باید انجام دهم))

 

پیشگیرانه رفتار کنید

ساعت های ابتدایی روز، معمولا بهترین بخش آن هستند پس تا می توانید از اون ها استفاده کنید. اون ساعت های طلایی رو صرف رسیدن به اولویت های خودتون کنید نه دیگران. پرسه زدن در اینترنت و شبکه های اجتماعی بهترین راه برای هدر دادن زندگی و سپردن اختیار زندگی خودتون به دیگرانه. روزتون رو با تمرکز بر اولویت های مهم اون روزتون شروع کنید. (بعدا براتون درباره روش های تمرکز بر اولویت های روزانه خودتون خواهم نوشت)

 

کتاب بخونید

حتی اگر شده روزی یک صفحه. مطالعه هوشمندی شما را افزایش داده، توان مغزیتان را بیشتر کرده و حتی توان هم دردی تان با مردم را افزایش می دهد. یکی از بزرگترین نقاط ضعف مردم ما فرار از مطالعه است. یادتون باشه کتاب خوندن با خوندن صفحات بی ارزش خبرهای جنجالی هنرپیشه ها یا اخبار ی یا ورزشی فرق داره.

 

خودتون رو پاسخگو کنید

یه شریک یا مربی انتخاب کنید. اگر براتون ممکن نیست یه فرد قابل اعتماد پیدا کنید. اهداف خودتون رو با اون در میان بگذارید. این طور خودتون هم بیشتر به حرف ها و تعهداتتون پایبند خواهید بود.

(یه کلک یادتون بدم؟ اگر با طرفتون یه کم رودروایسی داشته باشید، بیشتر تحت فشار قرار می گیرید تا به تعهداتتون پایبند بمونید.)

 فقط مواظب هدف گذاری هاتون باشید. اگه خیلی غیر واقع بینانه یا گنگ و نامفهوم باشند، همیشه خطر نا امید شدن، سردرگمی یا منحرف شدن از مسیر وجود داره. (درباره روش های درست هدف گذاری هم بعدا براتون بیشتر خواهم گفت)

 

بنویسید

خودتون را برای خلاقیت آماده کنید. زمان گذاشتن برای نوشتن روزانه به شما برای برقراری بهتر ارتباط کمک می کنه، تونایی تان برای به بیاد آوردن اطلاعات مهم را بهبود می بخشه و خلاقیت شما رو گسترش می ده. خاطرات خودتون رو روزانه بنویسید. این جوری هم درک بهتری از خودتون پیدا می کنید و هم می تونید پس از گذشت مدت ها از روزهایی که برای کاری تصمیم گرفتید برگردید به اون روزها، افکار و اندیشه هاتون رو بررسی کنید، خطاهایی رو که مرتکب شدید را شناسایی کنید، نقاط قوت تصمیم گیری هاتون رو پیدا کنید و از اون ها برای تصمیم گیری های امروز و فردای خودتون کمک بگیرید. این کار حتی کمک تون می کنه تا بهتر بتونید میزان پیشرفت خودتون رو ارزیابی کنید. فراموش نکنید حافظه ما اون قدر ها هم که فکر می کنید قابل اعتماد نیست. یه مثل معروف هست که میگه: ((کم رنگ ترین جوهرها از قوی ترین حافظه ها پایدار تر هستند))

 

لیست کاری روزانه داشته باشید

یه لیست کوچک و اولویت بندی شده کمک زیادی به مدیریت موثر روز شما خواهد کرد. لیستتون رو کوتاه و با مهم ترین اولویت هاتون بنویسید. شلوغ کاری نکنید. زمان بندی خشک و غیر قابل انعطاف تنظیم نکنید. یه لیست خوب باید ساده، به راحتی قابل درک و متناسب با شرایط زندگی شما، انعطاف پذیری داشته باشه. (در باره لیست نویسی کاربردی و موثر هم با شما بیشتر خواهم گفت)

 

استراحت های منظم داشته باشید

این کار به مغز شما استراحت می ده و تمرکزتون رو بر می گردونه. یادتون نره انرژی مغزی ما محدوده و باید درست مدیریت بشه وگرنه ممکنه درست همون جایی که بیشترین نیاز رو به اون دارید، باطری ذهن تون خالی شده باشه. به عنوان نمونه، می تونید از تکنیک ساده زیر کمک بگیرید:

1- یک کار (تنها) یک کار را انتخاب کنید؛

2- تایمر را بر روی 25 دقیقه تنظیم کنید؛

3- متمرکز و بدن وقفه کار کنید تا زنگ تایمر به صدا درآید؛

4- 5 دقیقه استراحت کنید؛

5- مراحل یک تا چهار را تکرار کنید تا کارتون تموم بشه یا مدت زمانی رو که برای اون کار در روزتون اختصاص دادید به پایان برسه.

 

روزتان را تکه تکه کنید

اگر شرایط کاری و زندگی شما اجاز می دهد، روزتان را به تکه های کوچک تقسیم کنید و هر بخش اون رو به یک کار مشخص اختصاص بدهید. با این کار تمرکزتون بالا می ره و انجام کارها راحت تر می شه. چون هر زمان و برای مدت کوتاهی، تنها بر روی یک وظیفه تمرکز دارید. حتی می تونید این کار رو با هفته خودتون انجام بدید. مثلا هر روز از هفته رو به کار به خصوصی اختصاص بدید و اون روز رو تنها با همون کار پر کنید. البته همه چیز به شما، شرایط زندگی تون و نوع حرفه شما بستگی داره. کار نسبتا پیچیده ایی به نظر می رسه ولی با کمی تمرین و آزمایش و خطا سبک خودتون رو پیدا خواهید کرد.

 


دیباچه

 

روال روزمره نداشتن یا همان بدون ساختار بودن زندگی روزانه، انرژی روانی، فیزیکی و احساسی بسیار بیشتری را می بلعد تا داشتن هر گونه روال و عادت روزمره. نداشتن عادت های خوبی که ما را بهتر می کنند، تن و جان ما را تحلیل می برد. شکل دادن عادت ما را در رسیدن به اولویت هایمان کمک می کند، به تعویق انداختن کارها را کم، مسیر مان به سوی هدف هایمان را حفظ و تنظیم و تندرستی ما را تضمین می کند.

عادت های خوب به سختی ساخته می شوند ولی زندگی با آنها راحت است در صورتی که عادت های بد به راحتی شکل می گیرند ولی زندگی با آنها سخت است.

در روزهای آتی، به تدریج و به صورت دسته بندی شده، در باره ی روش های عملی ساخت عادت های مفید و حذف عادت های بد برایتان خواهم نوشت.

 


روان خود را بهینه کنید

مراقبه (مدیتیشن) کنید

درباره تاثیرات مثبت انجام مراقبه بسیار نوشته اند. مراقبه را می توان به ساده ترین روش ممکن و تقریبا در هر مکانی انجام داد. با کمی جستجو در اینترنت می تونید انواع روش های انجام مراقبه را بیابید و همان را که مناسب شخصیت شما و سبک زندگی شماست انتخاب و تمرین کنید و از مزایای آن بهره ببرید.

سپاس گذاری کنید

سپاس گذاری را تمرین کنید. هر روز پیش از خواب وقت بگذارید و ببینید برای چه چیزهایی می تونید در اون روز سپاس گذار باشید. آنها را بنویسید. پس از گذشت مدتی، با خوندن نوشته هاتون متوجه همه آن چیزهای با ارزشی که در زندگی تون دارید و در جریان روزمرگی های زندگی فراموش می شوند خواهید شد.

چیزهای تازه بیاموزید

خود را متعهد کنید تا هر روز چیز تازه ای بیاموزید. با این کار هم توانایی خودتون را افزایش می دهید و هم مغزتون رو تازه و جوان نگاه خواهید داشت.

با آنهایی که بالا نمی برندتان قطع رابطه کنید

اگر نمی شود، رابطه تان را تا آنجا که امکان دارد کم کنید. هم نشینی با افراد منفی و سمی شما را هم مسموم می کنه. مقابله با آنها اگر غیر ممکن نباشه، انرژی بسیار زیادی از شما خواهد گرفت و توانی برای صرف انرژی روانی برای پیشرفت خود نخواهید داشت.

خود را ارزیابی کنید

اگر برنامه هاتون نتیجه نمی ده، باید روزتون را بررسی کنید تا ببینید اون رو واقعا چگونه صرف می کنید. اشتباهات خود را اصلاح کنید و بر روی نقاط قوت خود سرمایه گذاری نمایید.


تن خود را بهینه کنید

در این باره تا دلتون بخواد می تونید مطلب پیدا کنید. اونقدر مفصل که اگه همه عمرتون هم بخونید باز تمام نخواهد شد. یه دلیلش تنوعیه که آدم ها در عین تشابه ظاهری خودشون، در زیست شناسی و عملکرد بدن هاشون دارند. یه دلیل دیگه اش کشفیاتیه که هر روز در حوزه پزشکی بدست میاند. البته حجم بسیار زیاد اطلاعاتی که مردم با تکیه بر تجربه های شخصی خودشون به دیگران تعمیم می دهند رو هم نباید از قلم انداخت. خلاصه این که اگر بخوام هر آنچه گفته شده رو اینجا بنویسم، نه امکانش و نه اصلا فایده ای داره. هدف من در این سلسله نوشته، ارائه یه مجموعه خلاصه و مهم تر از همه کاربردیه. پس تنها به اون نکته هایی اشاره می کنم که تاثیر بخشی اون ها توسط مطالعات و تجربیات زیادی اثبات شده اند. تا اونجایی هم که امکان داره کوتاه و مختصر می نویسم تا به خاطر سپردن و عمل به اون آسون تر باشه. پس بریم ببینیم چگونه میشود تن خودمون رو به سازی کنیم؟

ادامه مطلب


ذهنتان را بهینه کنید

تکنیک های ساده ای هستند که به کمک اونها می تونیم ذهن خودمون رو طوری تنظیم کنیم که در بهترین حالت خودش باشه. این کار مثل تنظیم موتور برای ماشین می مونه. اگه درست انجام بشه خود به خود تعدادی از مشکلاتمون ناپدید می شند و از رخ دادن مشکلات ریز و درشت زیادی در آینده جلوگیری خواهد شد. چون نمی خوام طولانی بشه مطلب، کوتاه و تیتر وار اون ها رو در ادامه براتون می شمارم. ولی فراموش نکنید که با وجود ظاهر ساده بعضی از این کارها، نتایجشون می تونه درخشان باشه. خصوصا اگه روزمره انجام بشه.

هرگز تاثیر کارهای کوچکی رو که هر روز انجام می دید رو دست کم نگیرید

ادامه مطلب


دیباچه

 

روال روزمره نداشتن یا همان بدون ساختار بودن زندگی روزانه، انرژی روانی، فیزیکی و احساسی بسیار بیشتری را می بلعد تا داشتن هر گونه روال و عادت روزمره. نداشتن عادت های خوبی که ما را بهتر می کنند، تن و جان ما را تحلیل می برد. شکل دادن عادت ما را در رسیدن به اولویت هایمان کمک می کند، به تعویق انداختن کارها را کم، مسیر مان به سوی هدف هایمان را حفظ و تنظیم و تندرستی ما را تضمین می کند.

عادت های خوب به سختی ساخته می شوند ولی زندگی با آنها راحت است در صورتی که عادت های بد به راحتی شکل می گیرند ولی زندگی با آنها سخت است.

در روزهای آتی، به تدریج و به صورت دسته بندی شده، در باره ی روش های عملی ساخت عادت های مفید و حذف عادت های بد برایتان خواهم نوشت.

 بخش نخست: ذهن تان را بهینه کنید

بخش دوم: تن خود را بهینه کنید

بخش سوم: روان خود را بهینه کنید


دیباچه

 

روال روزمره نداشتن یا همان بدون ساختار بودن زندگی روزانه، انرژی روانی، فیزیکی و احساسی بسیار بیشتری را می بلعد تا داشتن هر گونه روال و عادت روزمره. نداشتن عادت های خوبی که ما را بهتر می کنند، تن و جان ما را تحلیل می برد. شکل دادن عادت ما را در رسیدن به اولویت هایمان کمک می کند، به تعویق انداختن کارها را کم، مسیر مان به سوی هدف هایمان را حفظ و تنظیم و تندرستی ما را تضمین می کند.

عادت های خوب به سختی ساخته می شوند ولی زندگی با آنها راحت است در صورتی که عادت های بد به راحتی شکل می گیرند ولی زندگی با آنها سخت است.

در روزهای آتی، به تدریج و به صورت دسته بندی شده، در باره ی روش های عملی ساخت عادت های مفید و حذف عادت های بد برایتان خواهم نوشت.

 بخش نخست: ذهن تان را بهینه کنید

بخش دوم: تن خود را بهینه کنید

بخش سوم: روان خود را بهینه کنید

بخش چهارم : پرسش های کلیدی


استراتژی سه مرحله ای وارن بافت در انتخاب هدف

در این گفتار در باره استراتژی بسیار ساده اما کاربردی 3 مرحله ای با شما صحبت می کنم که وارن بافت، سرمایه گذار افسانه ای آمریکایی، به کارمندانش برای انتخاب هدف درست در مسیر موفقیت شغلی آموزش داده ولی در هر زمینه زندگی و در هر بازه زمانی قابل تعمیم و کاربردیه. اساس و پایه ی این روش بر روی تعیین اولویت های مهم زندگی شما نهاده شده و تاکید می کنه که رمز بزرگ موفقیت و پیروزی در زندگی، تمرکز بر اولویت ها نیست (!) بلکه خود داری از پرداختن به هر چیز دیگری به غیر از اولویت های شماست. فراموش نکنید که هر اقدامی هزینه خودش را دارد. حتی خنثی بودن و دست روی دست گذاشتن هم بی هزینه نیست و عواقب خودش رو داره. زمان، انرژی و فرصت های زندگی مون بی نهایت و تمام نشدنی نیستند. اونها ارزشمندترین منابع زندگی ما هستند که اگر درست و به جا استفاده نشوند و هرز بروند، تاوان سنگینی رو بر ما تحمیل خواهند کرد. یکی از راه های اصولی و مهم بالا بردن بهره وری زندگیمون، ساده سازی کارها و ساخت عادت های خوب و سازنده هست و این کار ممکن نیست مگر با حذف هر آنچه اضافه و غیر ضروریه. روش کار خیلی ساده و کارآمده و قدرت این روش هم در همین سادگی اون نهفته است. پس تردید نکنید و همین حالا شروع کنید .

ادامه مطلب


(مهارت های اجتماعی که به ما نمی آموزند)

در فرایند رشد به ما درباره ریاضی، علوم و تاریخ آموزش های زیادی می دهند. انواع روش های حل مسئله را می آموزیم و این روزها روش ها و تکنیک های تست زنی و رتبه آوری در کنکور نیز تبدیل به جزء جدایی ناپذیر آموزش فرزندانمون شده. با این حال بیشتر ما نه می دانیم و نه آموزشی می بینیم در باره این که چگونه با حساسات خود و اطرافیان مون برخورد کنیم. این ها مهارت های ارزشمندی هستند که هنوز هم تا به امروز جایگاهی در سیستم آموزشی ما پیدا نکرده اند. مهارت های که زیر نام هوش احساسی (Emotional Intelligence) دسته بندی و مطالعه می شوند. البته این حوزه در علم روانشناسی هم نسبتا جدید به حساب می آید و تازه از میانه ده هشتاد میلادی روش هایی برای اندازه گیری و سنجش آن توسعه پیدا کرده اند. افرادی که مهارت های لازم در زمینه هوش احساسی را نداشته باشند، مشکلات بسیاری را در زندگی شخصی و اجتماعی خود تجربه خواهند کرد. آنها توانایی شناسایی و کنترل موثر عواطف و احساساتی را که خود و اطرافیان شون در شرایط مختلف تجربه می کنند، ندارند و به همین خاطر در بیشتر اوقات در روابط عاطفی، پیشرفت های شغلی و ارتباطات اجتماعی شون دچار مشکل و تنش هستند و گاهی حتی می تونه باعث از دست رفتن فرصت های طلایی زندگی شون نیز بشه.

هوش احساسی چیست؟

تا امروز مدل های گوناگونی برای اون پیشنهاد شده اما در این فرصت قصد دارم اشاره ای کوتاه داشته باشم به مدلی به نام "مدل مختلط" که توسط روانشناسی به نام دنیل گلمن پیشنهاد شده است.

ادامه مطلب


خودآموز زبان انگلیسی در 24 ساعت. کاهش وزن در یک ماه. کسب درآمد میلیونی با چند کلیک. موزیک آرام بخش جادویی. درمان خانگی و قطعی سرطان با دستور ساده . .

از کانال های ماهواره ای گرفته تا انواع و اقسام کتاب های پر فروش و سایت های رنگ و وارنگ، همه جا پر شده از دستورات و روش های معجزه آسا، سریع و آسان برای حل مشکلات گوناگونی که گریبان نسل امروز بشر را گرفته اند. اصلا هم مهم نیست که مشکل مورد نظر چیه و راه معمولش تا چه اندازه پیچیده، زمان بر و پرهزینه است، همیشه یکی هست که یه روش میان بر در اختیار داره و بیش تر اوقات علت بی خبری شما از این دست آوردهای شگفت آور، شرکت ها یا افراد صاحب نفوذ خبیث و طماعی هستند که از ندانستن من و شما، پول های هنگفتی به جیب می زنند و عجبا! دنیا پر شده از خیرخواهان داوطلبی که در حال رسوا سازی آنها هستند. البته این مسئله امروز و دیروز نیست، سال هاست که چنین وضعی به وجود آمده و تنها تفاوتی که رخ داده، دسترسی گسترده به اطلاعات است به برکت تلفن های هوشمند، اینترنت همراه و شبکه های اجتماعی بسیار فراگیر.

نمی خوام بگم همه حرف ها و ادعاهایی که می شنوید دروغ یا در حالت خوش بینانه تر از سر نادانی، بی پایه و اساس و بدون تاثیر هستند. من اصولا با واژه های "همه" و "هیچ" مشکل دارم. چون معتقدم در طبیعت و زندگی خیلی خیلی ناچیزند مواردی که بشه این واژه ها رو به کار برد. منظور سخن من اینه که فرهنگ عجیب و غریب میان بر زدنی که امروزه در بین مردم و به خصوص در میون نسل جوون جا افتاده رو به چالش بکشم. همون فرهنگی که تلاش، صبر و کارهای اندک ولی مداوم روزمره که جوهره بیشتر موفقیت های چشم گیر انسان ها هستند رو کم رنگ و بی ارزش کرده و به جای اون داره انواع و اقسام میان برهای عجیب و بی خاصیت و گاهی حتی مضر و خطرناک رو تبلیغ می کنه که اگر کارهای الف، ب و پ رو انجام بدید، در چشم برهم زدنی روح و جسم و ثروت شما دگرگون میشه. من با فرهنگی مشکل دارم که روز به روز تلاش می کند تا از ارزش تلاش های بی وقفه دانشمندان و پزشکان کم کنه و به جای اون به خود نماهای شیک پوش و پرادعایی بها می ده که برای هر دردی نسخه ای راحت و آسون در دست دارند و اون رو با کمال میل به شما پیش کش می کنند. شومن هایی که کاری به جز شستشوی مغزی مخاطبانشون انجام نمی دهند و من نام اون ها رو "رمالان شیک پوش" گذاشتم.

این شیادان، که هر روز هم به تعدادشون افزوده می شه، تریبون های اثرگذار رو به دست گرفته اند و بدون کوچک ترین احساس مسولیتی مشغول تبلیغ خودشون و محصولاتشون هستند و درآمدهای میلیونی بی دردسر به جیب می زنند. اون هم از همون مردم عموما درمانده ای که از روی طمع یا ساده دلی، اندک سرمایه اندوخته خودشون رو دو دستی تقدیم آنان می کنند.

تمرکز اشتباه

مدت هاست که عادت کردیم بر روی جزئیات، لحظات پایانی و نکات ریزی که کار می کنند یا نه زیادی تمرکز کنیم: وزن ایده آل من چقدر باید باشه؟ رژیم غذایی مدیترانه ای برام مناسبه یا پیروی از الگوی روزه ی میان مدت؟ داروهای گیاهی و طب سنتی موثرتره یا پزشکی مدرن؟ .؟

همه ی این پرسش های ریز و درشت رو می پرسیم ولی یادمون می ره برای داشتن زندگی سالم، تنها رسیدن به وزن ایده آل مهم نیست (تازه اون هم اگر چیزی به نام وزن ایده آل وجود داشته باشه)، برای فرار از انواع بیماری ها، روش های گوناگون از سراسر دنیا رو آزمایش می کنیم ولی حاضر نیستیم دست از سیگار و قلیون کشیدن برداریم، بیشتر تحرک داشته باشیم و کم تر فست فود مصرف کنیم و . .

چاره چیه؟

به نظر خیلی ساده و پیش پا افتاده میاد ولی باور کنید حقیقت داره: اگر می خواهید نتیجه بگیرید، باید اقدام کنید. باید به خودتون زحمت یاد گرفتن بدید. سختی مهارت پیدا کردن را به جون بخرید. پشت کار و برنامه ریزی داشته باشید. نتیجه کارتون رو کنترل کنید. پیوسته حواستون به اتفاقات ریز و درشت مسیرتون باشه تا حواستون به هر چیزی پرت نشه و متمرکز بمونید و از همه مهم تر "باید صبر داشت".

میوه شیرین پیروزی یک شبه به دست نمی آد. تلخی پذیرش این واقعیت رو خوب می دونم، به خصوص برای نسل جوان و عجول امروز. اما باور کنید، هر چه زودتر این تلخی رو بچشید برای خودتون بهتره.


دیدید که در برنامه ریزی و روی کاغذ، چقدر همه چی خوب پیش میره و معمولا چه شور و اشتیاقی برای شروعش دارید؟ ولی همچی که پای عمل به میون میاد کم کم مشکلات خود نمایی می کنند. اتفاقات پیش بینی نشده، زمان بندی های خوش بینانه نادرست، کارهایی که یادتون رفته بوده و از قلم انداختید و . .

در دنیای واقعی موارد زیادی وجود دارند که به اندازه کافی قابل پیش بینی نیستند و نمی توانیم بر روی آنها کنترلی داشته باشیم. این طبیعت زندگیه و نمی شه از اون فرار کرد و اگر می خواهیم واقعا برنامه ای برای انجام کارهامون داشته باشیم، به خصوص برای اون هایی که زندگی های بسیار پر مشغله ای دارند، راهی نیست به جز پذیرش این حقیقت که زندگی سرشار است از عدم قطعیت. پس حالا که این واقعیت رو می دونیم تکلیف مون چی میشه؟ همین طور بدون برنامه و با تکیه به شانس بریم جلو و یا راهی برای روبرو شدن با عدم قطعیت و برنامه داشتن هم زمان هم وجود داره؟

اگه از اون دسته آدم هایی هستید که زندگیتون و نظم و روال خوبی داره و کم تر پیش میاد غافل گیر و شگفت زده بشید که ساده برنامه ریزی کنید و به زندگی تون ادامه بدید ولی اگر در در محیطی پر هرج و مرج زندگی می کنید و پیدا کردن روال براتون سخته، شاید سه تکنیک زیر بتونه کمکتون کنه:

1- روی وظایفتون متمرکز بمونید: همواره به خودتون یادآوری کنید که چرا کاری را که در حال انجامش هستید را انجام می دهید. برای همین روزانه یادداشت برداری کنید. بهونه نیارید. به برنامه هاتون به صورت روزانه بیاندیشید. به کجا می خواهید بروید؟ اگر هر روز به خوبی و روشنی بدانید که به کجا می خواهید بروید، به پیشرفت ادامه خواهید داد. به همین سادگی!

2- انفجاری و کوتاه عمل کنید: زمانی که زندگی تان، به هر دلیلی از نظم و برنامه خارج می شود، یکی از راه های کنار اومدن با شرایط، کار کردن به صورت فشرده و در مدت زمان های کوتاه است. البته زمانی در این تکنیک موفق خواهید شد که دقیق بدونید چه می خواهید و چه کار می خواهید انجام دهید. پس همیشه لیستی از اولویت ها و کارهایی که نیازمند انجامشون هستید داشته باشید، تا به محض به دست اومدن فرصت، به سرعت یکی شون رو انتخاب کنید و مشغولش بشید.

3- خودتون رو شارژ کنید: انجام کارهای بالا، اون هم زمانی که زندگی تون پر از بی نطمی و هرج و مرج شده، نیاز به توان جسمی و روحی زیادی داره. با یه روحیه ی ضعیف و یه بدن ناتوان یا بیمار زود کم میارید و خیلی نمی تونید به پیش برید. پس به خودتون احترام بگذارید. به بدنتون آسیب نرسونید. اون رو با غذاهای نامناسب و کم ارزش انباشته نکنید. تحرک داشته باشید و ورزش کنید. تا می تونید از هوای تازه تنفس کنید . نفس عمیق بکشید. روح و روان تون رو هم فراموش نکنید. تفریح کنید، هر چند کوتاه. دوستی های عمیق و سازنده برقرار کنید. از خانواده و نزدیکانتون غافل نشید. شادی های کوچک رو غنیمت بشمرید و برای شاد بودن منتظر اتفاقات هیجان انگیز بزرگ نشید. و از همه مهم تر:

برای زندگی تون یه فلسفه معنا دار داشته باشید تا در روزهای سخت و طاقت فرسا به راحتی در هم نشکنید

پیروز باشید.

 


 

 

"راهتان را از مسیرهای غیر منتظره و با حمله به نقاط بدون دفاع بگشایید."

"تاکتیک های نظامی مانند آب هستند. آب به خاطر طبیعتش، از بلندی ها می گریزد و به سمت پایین می شتابد. پس در جنگ نیز باید از آنچه قوی است دوری گزید و به آنچه ضعیف است ضربه زد."

سان تزو

سان تزو (Sun Tzu)، استراتژیست افسانه ای جنگ در چین باستان و نگارنده کتاب (هنر رزم) است. با وجود این که این استراتژی ها برای استفاده در جنگ و میدان نبرد نوشته شده اند، اما بسیار کاربردی هستند و به راحتی می توان از آنها در نبرد زندگی ، برای ساخت عادت های خوب و یا از بین بردن عادت های بد و نامطلوب، نیز بهره گرفت.

نبرد در میدان عادت ها

بیشتر ما، برای ساخت عادت های جدید، رسیدن به اهداف مون و برنده شدن در رقابت های زندگی، به قدرت اراده و پشتکار خود تکیه می کنیم. نبرد بر ضد عادت های بدمان را درست در جایی به پیش می بریم که آنها بسیار قدرتمند هستند. برای نمونه تلاش می کنیم در اتاق های شلوغ و پر سر و صدا کتاب بخونیم، در خانه ای انباشته از شکلات و شیرینی برای تغذیه سالم برنامه می ریزیم، در حالی که تلویزیون روشن است و گوشی هوشمندمان در کنار، برای تمرکز بر روی کارهای جدی تلاش می کنیم، برای کار های مهم کمبود زمان داریم و آن وقت ساعت ها در اینترنت و شبکه های اجتماعی پرسه می زنیم و . . بعد از همه این ها، زمانی که شکست می خوریم، به مشکلاتی مانند "کمبود اراده"، "انگیزه ی ناکافی" و سایر دلایلی از این دست اشاره می کنیم در صورتی که بیشتر اوقات، شکست هایمان، نتیجه مستقیم استفاده از استراتژی نامناسب است و بس.

شما زمانی در ایجاد و توسعه عادت های خوب و سازنده موفق تر خواهید بود که آنهایی را بسازید که راحت تر می توانید نگاهشان دارید. باید ببینید که کدام عادت ها را راحت تر می تونید ایجاد کنید و کدام ها سخت تر هستند و تلاش بیشتری می طلبند. فرد باهوش مستقیم به مبارزه ی با عادت های بد قدرتمندش نمی پردازه و زمانی به اون ها حمله ور می شه که ضعیف شده و برای تغییر آسان شده باشند.

مبارزه در نبردهایی که برنده شدن در آن ها سرنوشت محتوم شماست

پیشرفت ها و بهتر شدن ها، به تنهایی محصول نیروی اراده و یا اخلاق حرفه ای نیستند. اون ها محصول استراتژی هستند. بیشتر اوقات اونچه ما کمبود یا نبود اراده می دونیم، نتیجه تلاش برای ساخت یا ترک عادت، در محیط های نامناسب هستند. عادت هاتون رو جاهایی بسازید که آسون هستند. شرایط رو بازنگری کنید. به گونه ای بازی کنید که شانستون بیشترین باشه. به نظر کار ساده ای می رسه اما نیاز به تمرین و هوشمندی زیادی داره.


تا حالا شده به عدالت دنیوی شک کنید؟ خیلی شنیدید و شاید خودتون هم باور داشته باشید که برای موفقیت باید تلاش کرد، برنامه ریزی داشت و هدف مند بود. با این همه خیلی هم دیدیم و شنیدیم یا شاید هم خودمون تجربه کردیم که ظاهرا فقط تلاش نیست که موثره. مثلا شما سال ها تلاش کردید و در حرفه خودتون به پیشرفت های خوبی رسیدید و بعد ناگهان به خودتون می آیید و می بینید که یه جوون تازه از راه رسیده، به مدد ثروت پدری، وارد صنف شما شده، بهترین متخصص ها و مشاورها رو به کار گرفته و از همین ابتدای کار سال ها پیش تر از شماست! یا این که آدم خیلی با استعدادی رو می شناسید که اگر توی یه کشور پیشرفته تر و غیر از اینجا به دنیا اومده بود تا چه اندازه می تونست پیشرفت کنه در حالی که اینجا صبح تا شب داره سگ دو می زنه برای یه لقمه نون. می دونم که از این مثال ها خیلی شنیده اید و دیده اید. هر زمان که من با این موضوع روبرو می شم، عمیقا به فکر فرو می روم که پس نقش تلاش چیه؟ هدف مندی و برنامه ریزی کجای کاره؟ اصلا چرا باید کاری کرد وقتی که همه چیز تا این اندازه می تونه شانسی باشه؟ اون بچه ای که در فقر و فلاکت به دنیا میاد چه شانسی داره در مقابل بچه ای که وسط امکانات و در یه خونواده نرمال متولد شده؟ نمی خوام بحث الکی راه بندازم و فلسفه بافی کنم و بگم که هر کسی اگر تلاش کنه حتما راهی برای موفقیت پیدا می کنه. بحثش رو نمی کنم چون به اون باور ندارم. بله، از نظر آماری برای همه هر گونه شانسی وجود داره ولی عدد احتمالش خیلی مهمه. یه آدم فقیر متولد شده در یه کشور عقب مونده حتما برای موفق شدن شانس داره، ولی چقدر؟ حتما یه فرد تحصیل کرده از یه خوانواده مرفه می تونه زمین بخوره و زندگیش نابود شده، ولی چند درصد احتمال داره؟ بدون تردیدد داستان های زیادی شنیده اید از آدم های موفق در حوزه های مختلف که روزگاری جزء پایین ترین سطوح فرهنگی و اقتصادی جامعه خودشون بودند اما به مدد تلاش و همت بالا، تونستن خودشون رو نجات بدن و تبدیل به اسطوره شوند. اما آیا تا به حال داستانی یا چیزی از تموم اون کسانی که شرایط مشابهی داشتند و با وجود تلاش زیادی هم که کردند، به هیچی نرسیدند، شنیده اید؟ بعید می دونم! دلیلش هم کاملا طبیعیه، کسی شکست رو تبلیغ نمی کنه و براش کتاب نمی نویسه ولی همه موفقیت و پیروزی رو دوست دارند و از گفتن و شنیدنش درباره اش لذت می برند. بنابراین تموم این قهرمانانی که می بینید و داستان های تحسین برانگیزی که درباره شون می خونید، تنها برش کوچکی هستند از یه واقعیت تلخ بزرگ. من نمی خوام نا امیدتون کنم و تشویقتون کنم به تن پروری و تقدیر گرایی مطلق. چیزی که می خوام درباره اش بگم واقعیته و واقعیت از نظر من این جوریه:

ادامه مطلب


یکی از سخت ترین لحظات زندگی، لحظه ای است که باید تصمیم بگیریم ادامه دهیم یا این که بی خیال بشیم و رها کنیم. از یک طرف داشتن پشتکار برای رسیدن به بعضی از نتایج بسیار ضروریه و باید بتونیم بر نا امیدی ها و احساسات منفی شکست هایی که در مسیر رسیدن به اهدافمان می خوریم غلبه کنیم. از طرف دیگه توصیه به ادامه دادن و هرگز تسلیم نشدن هم در برخی اوقات می تونه وحشتناک و فاجعه بار باشه. در زندگی گاهی تلاش لازمه گاهی هم تسلیم شدن. یه وقت هایی باید کار را رها کرد و راه های دیگه رو آزمود. اما از کجا می شه فهمید کی باید ادامه داد و کی باید تسلیم شد؟ در این نوشتار کوتاه، تلاش می کنم که پاسخی برای پرسش دشوارمون به شما ارئه بدم. روشی که نامش رو ((سه مرحله شکست)) گذاشتم. 

ادامه مطلب


موفقیت در یک چشم برهم زدن!

تب موفقیت های یک شبه رایج ترین بیماری جامعه ماست. شرایط نامناسب اقتصادی و نبود چشم انداز مناسب و امیدوار کننده برای آینده نزدیک از یک سو و حجم بالای خبرهای ناخوش آیند اختلاس ها و داستان های ان شاد و پیروزی که هر روز در شبکه های اجتماعی می خونیم، از سوی دیگه، باعث شدند تا امروز بیشتر از هر زمان دیگه ای اعتقاد به کار و تلاش برای موفقیت در زندگی پیش مردم، به خصوص جوانان، از بین بره. این وسط یه عده آدم فرصت طلب، نقش رمالان نوین رو بازی می کنند و در قالب انواع و اقسام روش ها و متدهای خوش رنگ و لعابی که گاهی با به اصطلاح مطالعات علمی هم بزک شدند، ذهن های خسته و نا امید مردم رو با وعده های رنگارنگ موفقیت و پیروز و میلیاردر شدن در چند ماه یا حتی چند هفته (!) وارد خلسه های شیرین و دوست داشتنی می کنند و وقتی که خوب ذهنتون آماده شد، ماهی خودشون رو که همون اندک پس انداز ناچیزتون هست رو از دستتون می گیرن و شما رو رها می کنند در عالم بی انتهای رویاهای شیرین . 

ادامه مطلب


 

بارها و بارها شنیده اید که برای رسیدن به موفقیت و داشتن یه زندگی خوب، هدف گذاری مهم و ضروریه. اما اگه شما هم مثل من بوده باشید، حتما تجربه کردید که پس از خوندن یا شنیدن یه متن انگیزشی و مفصل در باره هدف گذاری و تکنیک های درست اون، با چه اشتیاقی قلم و کاغذ برمی دارید، هدف هاتون رو تدوین می کنید و با کلی انرژی شروع به برنامه ریزی برای رسیدن به اون ها می کنید و هر روز پیشرفت خودتون رو بررسی می کنید و . . ولی یه دفعه یه روز همین طوری بی مقدمه احساس می کنید که حوصله انجام برنامه اون روزتون رو ندارید. با خودتون می گید امروز رو حوصله ش نیست، فردا دوباره شروع می کنم. بعد یه مدت به خودتون میاید و می بینید که ای دل غافل، الان هفته ها یه شاید حتی ماه هاست که زندگی تون درست شده مثل زمانی که هیچ برنامه و هدف مدونی نداشتید و خودتون هم اصلا نفهمیدید که کی به اینجا رسیدید. تازه دردسر اصلی از اینجا شروع می شه که با کشف این حقیقت ناخوش آیند، شروع می کنید به سرزنش خودتون به خاطر نداشتن پشتکار و اراده کافی و همین طور با تخریب روحیه خودتون، انرژی روحی و روانی خودتون رو تحلیل می برید. بعدش هم یا به کل بی خیال هدف گذاری و برنامه ریزی برای زندگی تون میشید. یا باز هم از نو شروع می کنید و دوباره پس از یه مدتی می بینید که رسیدید همون نقطه ای که دفعه پیش بودید.

واقعا مشکل از کجاست؟ آیا اراده کافی نداریم؟ آیا اهداف مون خیلی غیر منطقی تنظیم شده بودند؟ یا شاید هم روش برنامه ریزی اموراتمون مناسب روحیات ما و نوع کاری که قصد انجامش رو داشتیم نبوده؟ برای دونستنش تنها یک راه هست و اون هم این که باید بادقت بنشینیم و بررسی کنیم.

تو این مطلب قصد ندارم وارد بحث مفصل روش های اصولی برنامه ریزی و تکنیک های مختلف اون بشم. شاید یه وقت دیگه به این موضوع هم بپردازم. اینجا و اکنون، هدفم اشاره به چند تا از نقطه ضعف ها و محدودیت های هدف گذاری و ارایه یه روش جایگزین مناسب و کارآمده در زمینه هایی که هدف گذاری پاسخگوی نیازمون نبوده و اون هم چیزی نیست به جز ((ساخت سیستم))

ادامه مطلب


انگیزش

در باره انگیزش بسیار نوشته شده. زمانی که از انگیزش در رابطه با هوش احساسی صحبت می کنیم، منظورمون تنها به روحیه داشتن و انرژی گرفتن برای انجا کار نیست. درباره داشتن یه احساس خوب تنها هم نیست. داریم درباره یک محرک درونی برای انجام چیزی حرف می زنیم. درباره ی بخشی از مغزمون که هنگام دست یافتن به هدف های با معنا برای ما، فعال می شه. تقریبا هرکسی کاری داره که می خواد در طول زندگیش با انجام برسونه. حالا چه اون کار راه اندازی یه کسب و کار باشه، تشکیل خانواده یا حتی آفرینش یه اثر هنری. هنگامی که انگیزه هامون درست باشند و عمل کنند، به روش های قابل لمس به واقعیت متصل خواهند شد. می خواهید تشکیل خانواده بدید؟ فرد صاحب انگیزه شروع به ارزیابی گزینه های ممکن می کنه و قرار خواستگاری می گذاره. می خواهید پیشرفت شغلی داشته باشید؟ آدم صاحب انگیزه خودش رو آموزش می ده و مدام به دنبال موقعیت های بهتر می گرده. دنیل گلمن پیشنهاد می ده برای آغاز بهره گیری از انگیزه، باید پیش از هر چیزی ارزش های خودمون رو بشناسیم. بیشتر ما اونقدر مشغول هستیم، فرصتی برای اندیشیدن و پیدا کردن ارزش های واقعیمون نداریم. یا حتی بدتر از اون، مدت زیادی مشغول انجام کارهایی می شیم که با ارزش ها مون تناقض دارند و اونقدر ادامه می دیم تا همه انگیزه مون از دست بره.

متاسفانه من نمی تونم به شما بگم که از زندگیتون چه می خواهید ولی استراتژی (روش) های زیادی هستند که میشه آزمایش کرد. از یادداشت هاتون استفاده استفاده کنید و زمان هایی که احساس خوب موفقیت و کسب دست آورد مهمی داشته اید رو پیدا کنید. سپس یه لیست از ارزش هاتون تهیه کنید. ار همه مهم تر این که حواستون به عدم قطعیت در زندگی باشه. بدونید که همیشه اوضاع اونجوری که دوست داریم پیش نمی ره، پس برای خودتون ارزش های قابل دست یابی در نظر بگیرید و فراموش نکنید، هرکسی که دست آورد بزرگی داشته که شما هم می پسندید و می خواهیدش، اون کار رو به آرامی و در طول زمان انجام داده.

هم دلی

احساسات ما تنها نیمی از روابط مون رو تشکیل می دهند. این همون بخشی که همه روزه روی اون تمرکز داریم. ولی نباید فراموش کنیم که همه آدم های مهم زندگی مون هم احساست، آرزو ها، انگیزه ها و ترس های خودشون رو دارند. هم دلی مهم ترین مهارت ما برای هدایت روابط ماست. هم دلی مهارتیه برای تمام عمر. در زیر به چند نکته برای تمرین هم دلی اشاره می کنم:

  • ساکت شوید و گوش کنید: از سخت ترین شون شروع می کنم چون مهم ترین شون هم هست. ما نمی تونیم برای درک دیگران زندگی اون ها رو تجربه کنیم. به جاش می تونیم خوب گوش بدهیم. گوش دادن یعنی اجازه بدیم طرف مون حرف بزنه بدون این که با اون مخالفت کنیم. این یعنی همه تعصبات و شک ها مون رو برای لحظاتی کنار بگذاریم و به فرد مورد نظرمون فرصت بدیم تا احساساتش رو بیان کنه. هم دلی سخته ولی تقریبا هر رابطه ای می تونه بهتر بشه اگر پیش از پاسخ دادن به طرف صحبت مون، دست کم چند ثانیه ای سکوت کنیم.
  • نسبت به خودتون منتقد باشی: یکی از سریع ترین راه های شکل گرفتن تعصب در عقیده، بحث کردن در دفاع از اونه. برای شکستن این روند، باید از خودمون انتقاد کنیم. اگر فکر می کنیم رئیس مون نسبت به ما بی انصاف و بی منطق بوده، تلاش کنیم و از کارهای اون دفاع کنیم. منصف باشیم و ببینیم اگر جای او بودیم آیا کارهاش رو منطقی می دیدیم؟ برای شروع هم دلی با نظرات دیگران، حتی مورد پرسش قرار دادن خودمون هم می تونه مفید باشه (هر چند شنیدن از خودشون خیلی بهتر و مفید تره)
  • تنها دانستن کافی نیست، بفهمیم: درک و تفاهم، کلید هم دلیه. تفاهم داشتن، تفاوت میان دانستن چیزی و هم دلی واقعی داشتن با اونه. اگر متوجه شدید که خیلی دارید از جمله "می دونم ولی" استفاده می کنید، باید کمی مکث کنید. چند لحظه ای عمیق بیاندیشیم و ببینیم زندگی مون چه گونه می شد اگر همون تجربه ای رو داشتیم که طرف مقابل مون داشته؟ کاملا طبیعی و نرماله که نخواهیم همه زمان زندگی مون رو به هم دلی با دیگران سپری کنیم. ولی زمان گذاشتن برای این کار، حتی اگر به اندازه زمان های بیکاریمون در محل کار باشه، فایده های زیادی برامون خواهد داشت.

هم دلی یعنی آلوده شدن در احساسات به همراه دیگری. اجازه دادن به خودمون برای تحت تاثیر تجربیات دیگران قرار گرفتن به منظور یافتن پاسخ مناسب احساسی در وجودمون. اگر دوست دارید مثبت نگر باشید یا نصیحتی دارید، مشکلی نیست. ولی هم دلی نیازمند صبره تا زمان مناسب کار فرابرسه. اگر کسی در حال اشک ریختن یا درد کشیدنه، نیازی نیست همون لحظه تمام تلاشمون رو برای کاهش درد اون بکنیم. به این بیاندیشیم که اون ممکنه چه احساسی داشته باشه و اجازه بدیم تا بتونه احساسش رو لمس کنه.

مهارت های اجتماعی

صحبت کردن درباره تمام مهارت های اجتماعی، اون هم در یک نوشته کوتاه، مانند فشردن آب دریا در قطره است. با این حال مهارت های 4 گانه ای که تا اینجا درباره شون حرف زدیم، کمک زیادی به حل مشکلات اجتماعی روزمره ما خواهند کرد. گُلمن معتقده که مهارت های اجتماعی، همه چیزمون رو از راندمان در کار گرفته تا زندگی عشقی، تحت تاثیر می گذاره:

"مهارت (شایستگی) اجتماعی شکل های بسیاری دارد- بیش از خوش صحبت بودنه این توانایی ها از قادر به هماهنگ شدن با احساسات دیگری و فهم این که چگونه درباره چیزها می اندیشید گرفته تا یه همکار و هم تیمی خوب در محیط کار بودن و متخصص در گفت و شنود شدن، گسترده اند. می توانید در هر کدام از این مهارت ها که برایتان مهم است رشد کنید ولی زمان می برد، تلاش می خواهد و پشتکار. الگو داشتن کمک می کند. یعنی یافتن کسی که تجسم مهارتی است که می خواهیم در آن رشد کنیم. ولی فراموش نکنید که باید هر زمان که شرایطش پیش آمد، تمرین کنید. و این ممکنه حتی به سادگی گوش دادن به فرزند نوجوان تان باشد و نه وما در یک موقعیت کاری."

می تونیم با با رایج ترین مشکلات اجتماعی آغاز کنیم: حل اختلاف.

این همون جاییه که باید تمام مهارت هامون در دنیای واقعی رو به کار بگیریم. میشه خیلی مفصل در این باره نوشت ولی این جا به صورت فشرده گام های پایه ی زیر رو برای کمک معرفی می کنم:

  • احساساتتون رو بشناسید و با اون ها درگیر بشید: هر زمان که با دیگری بحث می کنیم همه چیز می تونه به سرعت حساس و داغ بشه. اگر طرفتون از نظر احساسی حسابی درگیر شده، ابتدا باید به اون رسیدگی کرد. زمان بدهیم تا حرارت احساسی فروکش کنه، خودمون آروم بشیم و تنها پس از اون به سراغ حل مشکل بریم.
  • مشکلات را در آرامش حل کنید: زمانی که مغزمون درست کار می کنه مشخص کنیم که اختلاف اصلی چیه. پیش از این که به راه حل پرش کنیم مطمئن بشیم ما و طرفمون در باره این که مشکل چیه توافق داریم. راه حل هایی رو پیشنهاد بدیم که برای هر دو طرف مفید باشند و نسبت به امتیازاتی که طرف مقابلمون مایل به دادنش نیست هم دلی داشته بازیم. (و البته بر روی موضع بر حق خودمون هم با اقتدار بایستیم)
  • بر روی یک تفسیر سازنده نهایی توافق کنید: چه در تجارت هستیم یا در حال تفریح، همه چیز بهتر میشه اگه تمومه طرف های درگیر احساس کنند که در یک زمین مشترک هستند. حتی اگه نمیشه به یک نتیجه مثبت رسید، دست کم باید تلاشمون رو بکنیم قصد و نیت مون از برقراری ارتباط و مکالمه به سمت سازندگی و همکاری باشه. اجازه بدهیم طرفمون بدونه که، حتی با وجود این که دیدگاه های متفاوتی داریم، می خواهیم در جهت یک هدف مشترک نهایی کار کنیم.

البته که تعاملاتمون با دیگران همیشه از جنس اختلاف نظر نیستند. برخی از مهارت های اجتماعی مانند آشنایی با یک فرد جدید، همکاری با یک فرد دارای طرز فکر متفاوتی است و حتی بازی کردن هستند. ولی حل اختلاف یکی از بهترین چالش ها برای آموختن چگونگی کنترل احساسات هستند. مجادلات بهتر حل می شوند اگر بدونیم چه می خواهیم، به خوبی اون رو منتقل کنیم، خواست طرف مقابل مون رو درک کنیم و برای رسیدن به یک نتیجه مطلوب و مناسب برای هر دو طرف تلاش کنیم. و این یعنی به کار گرفتن تمام گستره هوش اجتماعی ما.

پیروز باشید.


مطالعه بخش نخست

انگیزش

در باره انگیزش بسیار نوشته شده. زمانی که از انگیزش در رابطه با هوش احساسی صحبت می کنیم، منظورمون تنها به روحیه داشتن و انرژی گرفتن برای انجا کار نیست. درباره داشتن یه احساس خوب تنها هم نیست. داریم درباره یک محرک درونی برای انجام چیزی حرف می زنیم. درباره ی بخشی از مغزمون که هنگام دست یافتن به هدف های با معنا برای ما، فعال می شه. تقریبا هرکسی کاری داره که می خواد در طول زندگیش با انجام برسونه. حالا چه اون کار راه اندازی یه کسب و کار باشه، تشکیل خانواده یا حتی آفرینش یه اثر هنری. هنگامی که انگیزه هامون درست باشند و عمل کنند، به روش های قابل لمس به واقعیت متصل خواهند شد. می خواهید تشکیل خانواده بدید؟ فرد صاحب انگیزه شروع به ارزیابی گزینه های ممکن می کنه و قرار خواستگاری می گذاره. می خواهید پیشرفت شغلی داشته باشید؟ آدم صاحب انگیزه خودش رو آموزش می ده و مدام به دنبال موقعیت های بهتر می گرده. دنیل گلمن پیشنهاد می ده برای آغاز بهره گیری از انگیزه، باید پیش از هر چیزی ارزش های خودمون رو بشناسیم. بیشتر ما اونقدر مشغول هستیم، فرصتی برای اندیشیدن و پیدا کردن ارزش های واقعیمون نداریم. یا حتی بدتر از اون، مدت زیادی مشغول انجام کارهایی می شیم که با ارزش ها مون تناقض دارند و اونقدر ادامه می دیم تا همه انگیزه مون از دست بره.

متاسفانه من نمی تونم به شما بگم که از زندگیتون چه می خواهید ولی استراتژی (روش) های زیادی هستند که میشه آزمایش کرد. از یادداشت هاتون استفاده استفاده کنید و زمان هایی که احساس خوب موفقیت و کسب دست آورد مهمی داشته اید رو پیدا کنید. سپس یه لیست از ارزش هاتون تهیه کنید. ار همه مهم تر این که حواستون به عدم قطعیت در زندگی باشه. بدونید که همیشه اوضاع اونجوری که دوست داریم پیش نمی ره، پس برای خودتون ارزش های قابل دست یابی در نظر بگیرید و فراموش نکنید، هرکسی که دست آورد بزرگی داشته که شما هم می پسندید و می خواهیدش، اون کار رو به آرامی و در طول زمان انجام داده.

هم دلی

احساسات ما تنها نیمی از روابط مون رو تشکیل می دهند. این همون بخشی که همه روزه روی اون تمرکز داریم. ولی نباید فراموش کنیم که همه آدم های مهم زندگی مون هم احساست، آرزو ها، انگیزه ها و ترس های خودشون رو دارند. هم دلی مهم ترین مهارت ما برای هدایت روابط ماست. هم دلی مهارتیه برای تمام عمر. در زیر به چند نکته برای تمرین هم دلی اشاره می کنم:

  • ساکت شوید و گوش کنید: از سخت ترین شون شروع می کنم چون مهم ترین شون هم هست. ما نمی تونیم برای درک دیگران زندگی اون ها رو تجربه کنیم. به جاش می تونیم خوب گوش بدهیم. گوش دادن یعنی اجازه بدیم طرف مون حرف بزنه بدون این که با اون مخالفت کنیم. این یعنی همه تعصبات و شک ها مون رو برای لحظاتی کنار بگذاریم و به فرد مورد نظرمون فرصت بدیم تا احساساتش رو بیان کنه. هم دلی سخته ولی تقریبا هر رابطه ای می تونه بهتر بشه اگر پیش از پاسخ دادن به طرف صحبت مون، دست کم چند ثانیه ای سکوت کنیم.
  • نسبت به خودتون منتقد باشی: یکی از سریع ترین راه های شکل گرفتن تعصب در عقیده، بحث کردن در دفاع از اونه. برای شکستن این روند، باید از خودمون انتقاد کنیم. اگر فکر می کنیم رئیس مون نسبت به ما بی انصاف و بی منطق بوده، تلاش کنیم و از کارهای اون دفاع کنیم. منصف باشیم و ببینیم اگر جای او بودیم آیا کارهاش رو منطقی می دیدیم؟ برای شروع هم دلی با نظرات دیگران، حتی مورد پرسش قرار دادن خودمون هم می تونه مفید باشه (هر چند شنیدن از خودشون خیلی بهتر و مفید تره)
  • تنها دانستن کافی نیست، بفهمیم: درک و تفاهم، کلید هم دلیه. تفاهم داشتن، تفاوت میان دانستن چیزی و هم دلی واقعی داشتن با اونه. اگر متوجه شدید که خیلی دارید از جمله "می دونم ولی" استفاده می کنید، باید کمی مکث کنید. چند لحظه ای عمیق بیاندیشیم و ببینیم زندگی مون چه گونه می شد اگر همون تجربه ای رو داشتیم که طرف مقابل مون داشته؟ کاملا طبیعی و نرماله که نخواهیم همه زمان زندگی مون رو به هم دلی با دیگران سپری کنیم. ولی زمان گذاشتن برای این کار، حتی اگر به اندازه زمان های بیکاریمون در محل کار باشه، فایده های زیادی برامون خواهد داشت.

هم دلی یعنی آلوده شدن در احساسات به همراه دیگری. اجازه دادن به خودمون برای تحت تاثیر تجربیات دیگران قرار گرفتن به منظور یافتن پاسخ مناسب احساسی در وجودمون. اگر دوست دارید مثبت نگر باشید یا نصیحتی دارید، مشکلی نیست. ولی هم دلی نیازمند صبره تا زمان مناسب کار فرابرسه. اگر کسی در حال اشک ریختن یا درد کشیدنه، نیازی نیست همون لحظه تمام تلاشمون رو برای کاهش درد اون بکنیم. به این بیاندیشیم که اون ممکنه چه احساسی داشته باشه و اجازه بدیم تا بتونه احساسش رو لمس کنه.

مهارت های اجتماعی

صحبت کردن درباره تمام مهارت های اجتماعی، اون هم در یک نوشته کوتاه، مانند فشردن آب دریا در قطره است. با این حال مهارت های 4 گانه ای که تا اینجا درباره شون حرف زدیم، کمک زیادی به حل مشکلات اجتماعی روزمره ما خواهند کرد. گُلمن معتقده که مهارت های اجتماعی، همه چیزمون رو از راندمان در کار گرفته تا زندگی عشقی، تحت تاثیر می گذاره:

"مهارت (شایستگی) اجتماعی شکل های بسیاری دارد- بیش از خوش صحبت بودنه این توانایی ها از قادر به هماهنگ شدن با احساسات دیگری و فهم این که چگونه درباره چیزها می اندیشید گرفته تا یه همکار و هم تیمی خوب در محیط کار بودن و متخصص در گفت و شنود شدن، گسترده اند. می توانید در هر کدام از این مهارت ها که برایتان مهم است رشد کنید ولی زمان می برد، تلاش می خواهد و پشتکار. الگو داشتن کمک می کند. یعنی یافتن کسی که تجسم مهارتی است که می خواهیم در آن رشد کنیم. ولی فراموش نکنید که باید هر زمان که شرایطش پیش آمد، تمرین کنید. و این ممکنه حتی به سادگی گوش دادن به فرزند نوجوان تان باشد و نه وما در یک موقعیت کاری."

می تونیم با با رایج ترین مشکلات اجتماعی آغاز کنیم: حل اختلاف.

این همون جاییه که باید تمام مهارت هامون در دنیای واقعی رو به کار بگیریم. میشه خیلی مفصل در این باره نوشت ولی این جا به صورت فشرده گام های پایه ی زیر رو برای کمک معرفی می کنم:

  • احساساتتون رو بشناسید و با اون ها درگیر بشید: هر زمان که با دیگری بحث می کنیم همه چیز می تونه به سرعت حساس و داغ بشه. اگر طرفتون از نظر احساسی حسابی درگیر شده، ابتدا باید به اون رسیدگی کرد. زمان بدهیم تا حرارت احساسی فروکش کنه، خودمون آروم بشیم و تنها پس از اون به سراغ حل مشکل بریم.
  • مشکلات را در آرامش حل کنید: زمانی که مغزمون درست کار می کنه مشخص کنیم که اختلاف اصلی چیه. پیش از این که به راه حل پرش کنیم مطمئن بشیم ما و طرفمون در باره این که مشکل چیه توافق داریم. راه حل هایی رو پیشنهاد بدیم که برای هر دو طرف مفید باشند و نسبت به امتیازاتی که طرف مقابلمون مایل به دادنش نیست هم دلی داشته بازیم. (و البته بر روی موضع بر حق خودمون هم با اقتدار بایستیم)
  • بر روی یک تفسیر سازنده نهایی توافق کنید: چه در تجارت هستیم یا در حال تفریح، همه چیز بهتر میشه اگه تمومه طرف های درگیر احساس کنند که در یک زمین مشترک هستند. حتی اگه نمیشه به یک نتیجه مثبت رسید، دست کم باید تلاشمون رو بکنیم قصد و نیت مون از برقراری ارتباط و مکالمه به سمت سازندگی و همکاری باشه. اجازه بدهیم طرفمون بدونه که، حتی با وجود این که دیدگاه های متفاوتی داریم، می خواهیم در جهت یک هدف مشترک نهایی کار کنیم.

البته که تعاملاتمون با دیگران همیشه از جنس اختلاف نظر نیستند. برخی از مهارت های اجتماعی مانند آشنایی با یک فرد جدید، همکاری با یک فرد دارای طرز فکر متفاوتی است و حتی بازی کردن هستند. ولی حل اختلاف یکی از بهترین چالش ها برای آموختن چگونگی کنترل احساسات هستند. مجادلات بهتر حل می شوند اگر بدونیم چه می خواهیم، به خوبی اون رو منتقل کنیم، خواست طرف مقابل مون رو درک کنیم و برای رسیدن به یک نتیجه مطلوب و مناسب برای هر دو طرف تلاش کنیم. و این یعنی به کار گرفتن تمام گستره هوش اجتماعی ما.

پیروز باشید.


(مهارت های اجتماعی که به ما نمی آموزند)

در فرایند رشد به ما درباره ریاضی، علوم و تاریخ آموزش های زیادی می دهند. انواع روش های حل مسئله را می آموزیم و این روزها روش ها و تکنیک های تست زنی و رتبه آوری در کنکور نیز تبدیل به جزء جدایی ناپذیر آموزش فرزندانمون شده. با این حال بیشتر ما نه می دانیم و نه آموزشی می بینیم در باره این که چگونه با حساسات خود و اطرافیان مون برخورد کنیم. این ها مهارت های ارزشمندی هستند که هنوز هم تا به امروز جایگاهی در سیستم آموزشی ما پیدا نکرده اند. مهارت های که زیر نام هوش احساسی (Emotional Intelligence) دسته بندی و مطالعه می شوند. البته این حوزه در علم روانشناسی هم نسبتا جدید به حساب می آید و تازه از میانه ده هشتاد میلادی روش هایی برای اندازه گیری و سنجش آن توسعه پیدا کرده اند. افرادی که مهارت های لازم در زمینه هوش احساسی را نداشته باشند، مشکلات بسیاری را در زندگی شخصی و اجتماعی خود تجربه خواهند کرد. آنها توانایی شناسایی و کنترل موثر عواطف و احساساتی را که خود و اطرافیان شون در شرایط مختلف تجربه می کنند، ندارند و به همین خاطر در بیشتر اوقات در روابط عاطفی، پیشرفت های شغلی و ارتباطات اجتماعی شون دچار مشکل و تنش هستند و گاهی حتی می تونه باعث از دست رفتن فرصت های طلایی زندگی شون نیز بشه.

هوش احساسی چیست؟

تا امروز مدل های گوناگونی برای اون پیشنهاد شده اما در این فرصت قصد دارم اشاره ای کوتاه داشته باشم به مدلی به نام "مدل مختلط" که توسط روانشناسی به نام دنیل گلمن پیشنهاد شده است.

مدل مختلط پنج گستره کلیدی دارد:

  • خودآگاهی: مربوط میشه به شناخت احساسات خودمون. این یعنی که ما بتونیم، هنگامی که نیازمندیم، ارزیابی دقیق و درستی از توانایی ها مون داشته باشیم و بدونیم که اون احساسات باعث برانگیخته شدن چه چیزهایی در وجودمون می شوند؛
  • مدیریت برخود: یعنی این که بتونیم احساسات مون رو مهار کنیم زمانی که مزاحم و مخل اوقاتمون شدند. یعنی این که توانایی کنترل احساسات مون رو داشته باشیم، به آرامی مخالفت خودمون رو بیان کنیم و از انجام کارهایی که ما رو شبیه آدم های هراسان و ترحم برانگیز می کنند، پرهیز کنیم؛
  • انگیزش: هر کسی با پاداش هایی مانند پول یا موقعیت اجتماعی برانگیخته می شه ولی در مدل گلمن صحبت از انگیزش به خاطر لذت شخصی، کنجکاوی و خرسندی ناشی از مفید بودن است؛
  • هم دلی: این دسته مرتبط با احساسات دیگران است. هم دلی مهارتی است که ما در اون، خوندن احساسات دیگران و دادن پاسخ مناسب به اون ها رو تمرین می کنیم؛
  • مهارت های اجتماعی: شامل به کارگیری هم دلی هم زمان با مذاکره درباره نیازهای خودمون و دیگران می شه. این یعنی توانایی پیدا کردن زمینه مشترک با دیگران، مدیریت اون ها در محیط کار و متقاعد کننده بودن است.

خودآگاهی

پیش از هر چیزی باید احساسات خودمون رو بشناسیم. بهبود خودآگاهی نخستین گام برای شناسایی مشکلاتی است که با آنها روبرو هستیم. در زیر چند روش ساده برای بهبود خودآگاهی آورده شده:

  • یادداشت بردارید: احساسات تان را ثبت کنید. در پایان روز بنویسید که چه بر شما گذشته است، چه احساسی داشتید و چگونه با آن روبرو شدید. به صورت دوره ای نوشته هایتان را مرور کنید. الگوهای تکرار شونده و یا هر زمانی را که بیش از حد واکنش نشان داده اید را یادداشت نمایید؛
  • از دیگران درخواست اطلاعات کنید: دریافت اطلاعات درباره خودتان از دیگران می تواند بسیار مفید باشد. تلاش کنید و از چند نفری که به خوبی شما را می شناسند بپرسید نقاط ضعف و قوت شما چه هستند؟ آن چه می گویند را یادداشت کرده و با گفته های دیگران مقایسه کنید. باز هم باید به دنبال الگوها باشید. مهم است که با ایشان بحث نکنید. حواستان باشد که هرگز نباید ایشان را اصلاح کنید. تنها باید تلاش کنید که درک خودتان از نگاه دیگران را نیز بسنجید؛
  • آرام باشید (مراقبه کنید): احساسات زمانی بیشترین کنترل بر ما را دارند که فرصتی برای آرام شدن و پردازش آنها را نداشته باشیم. دفعه بعدی که نسبت به چیزی واکنش احساسی داشتید، تلاش کنید تا پیش از انجام هر کاری مکث کنید. اگر راحت تر هستید می توانید مراقبه (مدیتیشن) کنید تا مغزتان را آرام کرده و به احساسات تون فضا برای تنفس بدهید.

اگر تا کنون هرگز خود آگاهی ارادی را تمرین نکرده اید، راهنمایی های بالا نقطه ای برای آغاز به شما می دهند. مهم ترین چیزی که باید به یاد داشته باشیم این است که به جای تمرکز تنها بر روی عوامل بیرونی، به درون مون نگاه کنیم.

 

مدیریت بر خود

زمانی که آموختیم احساسات مون چگونه کار می کنند، می تونیم شروع به تشخیص روش های کنترل اون ها کنیم. مدیریت مناسب بر خود یعنی این که طغیان هامون رو کنترل کرده، بین محرک های بیرونی و واکنش های زیاده از حد درونی مون تفاوت بگذاریم و اون کاری رو انجام بدیم که برامون بهترینه.

یکی از روش های کلیدی مدیریت بر احساسات، دگرگون سازی ورودی های احساسی مونه. احتمالا توصیه شمردن تا 10 و تنفس عمیق داشتن در هنگام عصبانیت براتون آشنا باشه. ولی باید بدونید مکث کردن و شمردن تا 10 و تنفس عمیق داشتن برای آدمی که برافروخته شده و شدیدا تحت تاثیر احساساتش قرار داره نیاز به تلاش بسیار زیاد و اراده قوی داره. اگر می تونید که خوشا به حالتون و اراده محکمتون. اگر نه، می تونید با وارد کردن شوک و ت فیزیکی به بدنتون، چرخه احساسی رو بشکنید. اگر احساس سستی دارید چند حرکت ورزشی انجام بدید. اگر در چرخه های احساسی گیر افتادید به خودتون "یه ضربه ناگهانی" (مثلا یه سیلی!) بزنید. هر چیزی که بتونه شوک کوچکی به شما وارد کنه و چرخه موجود رو بشکنه مفیده.

هدایت انرژی احساسی به سمت انجام کارهای مفید نیز یه روش موثر دیگه است. اگر تواناییش رو دارید، جلوی فوران احساساتتون رو بگیرید و به جای اون انرژی حبس شده اش را با انجام کارهای مفید تخلیه کنید. کارهایی مانند نواختن موسیقی، کشیدن نقاشی، پیاده روی یا دویدن، ساخت کاردستی، مشغول به کار شدن و . .

یادتون باشه که شما نمی تونید همیشه چیزهایی رو که عواطف و احساسات تون را برانگیخته می کنند، کنترل کنید ولی در عوض آن می تونید روش هایی را که به احساسات تون واکنش نشون می دهید را کنترل نمایید. البته همه احساسات رو هم نمیشه به راحتی کنترل و هدایت کرد اما همیشه لحظاتی هست که شدت اون ها کم تر از معموله و این بهترین زمان برای بهره بردن از فرصت و تمرین کنترل آنهاست.

ادامه دارد . 


در این نوشته کوتاه به یازده رفتاری اشاره می کنم که هر چه کم تر انجام بدیم یا به طور کامل از زندگی مون حذف شون کنیم، بهره وری و بازده زندگی مون بهتر می شه.

 

یک: بیش از حد کار کردن

بعضی روزها می تونیم 12 تا 16 ساعت کار کنیم. اما اگر قرار باشه این کار همیشگی مون بشه، اصلا خوب نیست. فرسایش روانی و جسمی که در نتیجه ساعت های کاری طولانی مدت به شما دست می ده، باعث میشه که پس از مدتی عملا خیلی کم تر از اون چه در توان مون هست نتیجه بگیریم. پس اگر اختیار کارتون دست خودتونه، حواستون به ساعت های کاری طولانی باشه. به ویژه اگه بازده بالای کار براتون مهمه.

دو: نگرانی

اگر ورشکسته بشم چی میشه؟ اگر کارم رو از دست بدم چی؟ اگر سرطان بگیرم چی؟ اگر در سانحه هوایی کشته بشم؟ اگر. اگر . . مغزمون رو با نگرانی انباشته می کنیم و همه زندگی مون خالی از شادی های طبیعی و گاه به گاهی میشه که طراوت بخش زندگی ما انسان هاست. نکته اینجاست " زندگی بالا و پایین زیاد داره و چه شما نگران باشید و چه نه، اتفاق ها می افتند". نگرانی همیشگی یعنی داشتن استرس همیشگی. با یه جستجوی ساده می تونید انبوهی از بیماری های مرتبط با استرس رو پیدا کنید. پس دست از همیشه نگران بودن بردارید و به زندگی تون ادامه بدید. اگر نمی تونید، از متخصص کمک بگیرید.

سه: لجبازی

تقریبا همیشه با دیگران در ارتباطیم. تا حالا شده با خودتون بگید: "برای چی باید به حرف این یارو گوش بدم؟" یا "آخه اون چی می فهمه؟". خوب هیچ وقت نمی فهمیم اگر واقعا به حرف های دیگران گوش ندیم و توجه نکنیم. یادمون باشه، اگه همیشه خودخواه و لجباز باشیم، در حقیقت با خودممون لجبازی می کنیم و درآخر دودش تو چشم خودمون خواهد رفت.

چهار: بی توجهی به سلامت

جوری که احساس می کنیم، کیفیت زندگی و کارها مون رو مشخص می کنه. اگر همیشه خسته اید و احساس ناخوشی دارید، چه طور انتظار انجام کارهای خوب و نتیجه بخش دارید؟ اگر خوراک خوب و سالم بخورید و بدن متناسب و سالم داشته باشید، نتیجه اش رو در تمام زندگی تون خواهید دید.

پنج: وسواس بررسی

در حال انجام چه کاری هستید؟ اگر دایم درگیر بررسی اینستاگرام، تلگرام و . هستید، یعنی دارید وقت با ارزش تون رو به راحتی هدر می دید. شاید فکر می کنید دارید کاری انجام می دید ولی در واقع تنها مشغول سوزوندن وقت و زندگی تون هستید. دست از وسواس بررسی سایت های اینترنتی و شبکه های رنگارنگ اجتماعی بردارید. سرتون به کار خودتون باشه و وقتی مشغول انجام کاری هستید، خودتون رو با جون و دل وقف اون کار کنید.

شش: زندگی بدون هدف

به کجا می رویم اگر ندونیم کجا می خواهیم برویم؟ با این که پرسش به ظاهر بی سر و تهی میاد ولی دقت در مفهوم و پاسخ به اون راز بزرگ زندگی بسیاری از انسان های معمولی رو فاش می کنه. اگر ندونیم به کجا می خواهیم برویم ممکنه از هر جایی سر دربیاریم و اونجا وما جای مطلوب و دوست داشتنی نخواهد بود. به همین سادگی! انسان هایی که بیشتر زندگی خود رو به دور خود می چرخند و با مشکلات بی پایانی درگیر هستند، از همین دسته بی هدف هستند.

هفت: بله گفتن

بیشتر آدم ها از نه گفتن می ترسند. دلیلش هر چی که باشه اگر بخواهید مرتب بله بگویید، بیشتر وقت زندگی خودتون رو برای دیگران زندگی خواهید کرد. خوب بیاندیشید. لازم نیست به همه درخواست ها پاسخ مثبت بدهید. اولویت ها را بسنجید و اگر نمی توانید، بدون احساس گناه و عذاب وجدان "نه" بگویید.

هشت: اعتماد به حافظه

یادداشت نکردن اندیشه ها، ایده ها و برنامه هاتون اشتباه بزرگیه. اگر قرار باشه برای هر کاری از حافظه کمک بگیریم، مقدار زیادی از توان ذهنی خودمون رو از دست می دیم. این جدا از این واقعیته که اصولا حافظه انسان ها پر از اشتباه و فراموشیه و ذهن بدون فراموشی یه افسانه است. پس از نوشتن نهراسید و انرژی مغزیتون رو برای حل مشکلات به کار بگیرید.

نه: چشم پوشی از آموزش

تصور غالب اینه که اگر درس تموم شد، آموزش هم تموم میشه. ولی حقیقت اینه که زندگی از حرکت می ایسته اگر یادگرفتن رو متوقف کنید. روی خودتون سرمایه گذاری کنید. چیزهای جدید بیاموزید، کتاب بخونید و دوره های آموزشی بگذرونید.

ده: شکایت کردن

کاریه که تقریبا همه مون می کنیم. این از اون عادت هاست که خیلی ها می خوان ترک کنند ولی ناکام می مونند. شاید نشه هیچ وقت از اون خلاص بشیم. تنها کاری که از ما برمیاد، ظاهرا اینه که تلاش کنیم به خومون یادآوری کنیم که این یه عادت مخربه و هوشمندانه و آگاهانه از انجامش خود داری کنیم.

یازده: تمرکز نداشتن

بسیاری از افراد موفق گفته اند که تمرکز رمز شماره یک دست آوردهای بزرگ اون ها بوده. و این اصلا تعجبی نداره. آدم هایی که به همه چیز می پردازند، معمولا به جایی نخواهند رسید.

 

آیا شما هم از این عادت های رفتاری دارید؟ نگران نشید، همه ما زمان هایی در زندگی مون هست که رفتار های مخرب و غیر سازنده داریم. ولی اگر از رفتارهای لیست بالا بیشتر از پنج تا رو هم زمان دارید، باید کمی جدی تر به تغییر در زندگی تون فکر کنید.

پیروز باشید.


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها